مقالات و تازه های نشر:
راه دشوار زنان برای ورود به مدیریت بنگاه های اقتصادی!
بنابر این چرخاندن چرخه این بنگاه ها اهمیت شایانی در چرخیدن چرخ های کل اقتصاد کشور دارد اگرچه این چرخش و حرکت به شدت متأثر از کیفیت نیروی انسانی فعال در این بنگاه ها است. از این رو چگونگی ایفای نقش زنان به عنوان ستون نهاد خانواده در فرهنگ ایرانی در چنین کسب و کارهای می تواند مانع یا عامل حرکت این چرخ ها باشد.
اما آمارهای داخلی که بی شباهت به آمارهای جهانی نیست، بیانگر حضور کم رنگ زنان در بنگاه های اقتصادی کوچک و متوسط و خصوصا در حوزه مدیریتی این بنگاه ها است.
براساس برخی آمارهای رسمی منتشر شده، تنها بین ۱۰ تا ۲۰ درصد کارکنان بنگاه های اقتصادی کوچک و متوسط در کشور را زنان تشکیل می دهند.
از آنجایی که بر اساس آمارهای جهانی بیش از ۹۵ درصد این کسب و کارها خانوادگی هستند، پس می توان گفت که حضور زنان در بنگاه های اقتصادی خانوادگی بسیار کم رنگ بوده و تفاوت زیادی با میزان حضور مردان دارد.
البته این حضور در مناسب مدیریتی بسیار کم رنگ تر است. برای مثال در بررسی میدانی صورت گرفته از ۲۵بنگاه اقتصادی خانوادگی در کشور، مشخص شد که به رغم حضور زنان در هیات مدیره شماری از این بنگاه ها، اما رییس و مدیر عامل تمامی آنها را مردان تشکیل می دادند.
**کلیشه سازی جنسیتی و در حاشیه ماندن حضور زنان
نقش و جایگاه زنان در بنگاه های اقتصادی کوچک و متوسط خانوادگی از یک طرف متأثر از کلیشه های جنسیتی و از طرف دیگر ناشی از رویکرد مردسالارانه در مدیریت بنگاه است. این دو مساله باعث شده است تا نقش زنان صوری، غیر مهم و حاشیه ای باشد.
کلیشهسازی جنسیتی از یک سو خصوصیات و تواناییهایی را به زنان نسبت میدهد که در مردان دیده نمیشود و از سوی دیگر خصوصیات و تواناییهایی را به مردان نسبت میدهد که در زنان وجود ندارد.
این نوع تفکرات قالبی در باره جایگاه مردان و زنان در جامعه اساس و بنیان تقسیم کار جنسیتی میباشد که نمود آن در بنگاههای اقتصادی خانوادگی نیز به وضوح دیده میشود. همین نگاه مردانه به زنان در کسب و کارهای خانوادگی یکی از دلایل اصلی نقش حاشیهای و گاه منفی آنها در این کسب و کارها بوده است.
مصاحبههای انجام شده با برخی از مدیران عامل و اعضای بنگاه های اقتصادی خانوادگی بیانگر غلبه سه کلیشه جنسیتی عمده، شامل حساسیت و حسادت زنانه، غلبه احساس بر منطق و ناتوانی و محافظه کاری بر فضای چنین کسب و کارهایی است.
برای نمونه در ارتباط با کلیشه ‘جنسیتی حساسیت و حسادت زنانه’، مدیر عامل یکی از این بنگاه می گوید: «به مرور زمان روابط مدیر عامل شرکت با کارمندان و به ویژه کارمندان خانم عادی می شود. اگر کارمندان خانم غیر فامیل تو شرکت باشند معمولاً مدیر عامل برای اینکه افراد را به شرکت وفادار نگه دارد با یک سری سیاستها افراد را به خودش نزدیک نگه میدارد. در این شرایط حضور زنان خانواده و به ویژه همسر مدیر عامل و بروز احساسات رقابتی زنانه، بر عملکرد شرکت نقش منفی دارد. اگر تعداد نیروی خانم در شرکت زیاد باشد شاید در مقاطعی خوب باشد ولی دقیقاً باعث پس رفت شرکت خواهد شد».
غلبه چنین دیدگاهی باعث می شود تا در بیشتر بنگاه های اقتصادی کوچک و متوسط خانوادگی، زنان خانواده یا به طور کل حضور نداشته اند و یا حضور آنها موقتی و هرازگاهی باشد.
همچنین ‘احساسی و غیر منطقی دانستن زنان’ یکی دیگر از مهمترین کلیشههای جنسیتی تأثیر گذار در نقش و جایگاه آنها در کسب و کارهای خانوادگی است. حضور پررنگ این کلیشه جنسیتی اجازه نمیدهد که زنان در این نوع کسب و کارها عملکردی فعالانه داشته و در تصمیمگیریهای مهم کسب و کار نقش زیادی داشته باشند.
در این مورد نیز مدیر عامل یکی از شرکت ها که یک جوان ۳۴ ساله است، گفت: «با توجه به اینکه یک سری تصمیماتی که گرفته میشود از باب ریسک پذیری تصمیمات سختتری هست و خانمها در این بخش مقداری احساساتی تر عمل می کنند و نمی توانند شرایط سخت تر را قبول کنند و محافظه کارانه تر عمل می کنند، پس صلاح این است که شاید بهتر باشد در بعضی مسائل خانمها خیلی درگیر نشوند، چون احساساتشان غالب تر هست و این باز هم ریشه فرهنگی دارد».
البته سومین کلیشه جنسیتی، یعنی ‘ناتوان و محافظه کار دانستن زنان’ بیش از دوتای دیگر در تعیین نقش و جایگاه آنها در کسب و کارهای خانوادگی و غیر مهم جلوه دادن آن تأثیرگذار است. هرچند چنین دیدگاهی به شدت از فرهنگ عمومی جامعه که زنان را با عنوان ‘ضعیفه’ میشناسد ناشی میشود با این حال پیامدهای معناداری برای جایگاه زنان در کسب و کارهای خانوادگی داشته است. در واقع یکی از عوامل در حاشیه ماندن زنان در کسب و کارهای خانوادگی همین نگاه جنسیتی به آنان است. حتی در بیشتر موارد مانع ورود زن (همسر) مدیرعامل به کسب و کار میشود.
**مردسالاری و نقش صوری زنان
یکی دیگر از ویژگی های بنگاه های اقتصادی که نقش و جایگاه زنان را تحت تأثیر قرار داده مدیریت مردسالارانه آنها است. این امر هم در بنیانگذاری و راه اندازی کسب و کار نمایان است و هم در نوع مدیریت و اداره آن. در هرصورت باعث شده است تا زنان در کسب و کارهای خانوادگی بیشتر نقشی صوری داشته باشند.
با نگاه به چارت سازمانی این نوع بنگاهها مشخص میشود که اکثر قریب به اتفاق آنها توسط مردان بنیان گذاشته شدهاند. در بیشتر مواردی که زنان جزو بنیانگذاران هستند نیز به همراهی یک مرد(معمولاً شوهر) بوده است. البته حاکمیت مردسالاری در بنگاههای اقتصادی خانوادگی، بنیانگذار را به سمت خود محوری و اعمال نوعی استیلای مدیریتی نیز سوق میدهد. این امر علاوه بر چالشهایی که برای رشد و توسعه آنها ایجاد میکند به معنای در حاشیه قرار گرفتن زنان نیز هست.
از این رو بیشتر کسب و کارهای خانوادگی مرد محور بوده و در آنها زنان نقشی حاشیهای دارند. در واقع میتوان گفت که نقش زنان هم در مالکیت و هم در مدیریت بیشتر نقشی صوری است. بنیانگذار مرد صرفاً برای انجام مراحل قانونی و ثبت کسب و کار خود در قالب شرکت به ناچار کسانی را به عنوان عضو هیأت مدیره، رئیس هیأت مدیره و… معرفی میکند. بنابر این در خیلی از موارد که نام زنان خانواده جزو مؤسسین کسب و کار آمده، نقش و جایگاه آنها عمدتا صوری و صرفاً برای طی مراحل اداری است.
**زنان و انسجام خانوادگی
به نظر می رسد در فرهنگ جامعه ایران، تنش در روابط میان خویشاوندان دورتر (یا همان اعضای سببی یا درجه دو ) از تنش میان اعضای نزدیک تر خانواده (اعضای نسبی یا درجه یک) بیشتر است. این ویژگی در کسب و کارهای خانوادگی که با اعضای سببی یا درجه دو همراهی می شود، بسیار چالش برانگیز است.
در امر انسجام و همبستگی خانوادگی، زنان نقشی مهم و کلیدی ایفا می کنند. انسجام خانوادگی در خانواده هستهای تا قبل از ورود اعضای سببی میتواند به عنوان پشتوانه احساسی/عاطفی در کسب و کار نقش بسیار مؤثری داشته باشد. اما با ورود اعضای سببی اولویتهای اعضای خانواده تغییر میکند. یعنی فرزندان خانواده به مرور با شکلگیری خانوادههای هستهای دیگر از دل خانواده هستهای اولیه، منافع و اهداف خود به ویژه در حوزه کسب و کار را با محوریت خانواده جدید باز تعریف کرده و در نتیجه رقابت هایی بین آنها شکل می گیرد. این مسئله باعث بروز مشکلاتی در فضای کسب و کار شده و انسجام خانوادگی را تضعیف می کند. به طوری که می تواند منجر به فروپاشی کسب و کار گردد.
در این مورد یکی از مدیر یک بنگاه اقتصادی میگوید:«اتفاقا همسران برادرهایم پیش من کار می کنند و البته این امر گاهی باعث بوجود آمدن دردسر می شود. به خودش چیزی می گوئیم به همسرش برمی خورد و به همسرش چیزی می گویم به خودش برمی خورد یا مثلا موقعی که می خواهیم حقوق ها را تعیین بکنیم حقوق همسر این را پائین می دهیم آن یکی ناراحت می شود.حقوق آن یکی را بالا می دهیم این یکی ناراحت می شود».
چنین رفتارهای رقابتی باعث بروز تنش و اختلاف بین اعضای خانواده می شود. رقابت ها و حسادت های فامیلی و بروز تنش بین آنها به مرور بین خانواده ها فاصله می اندازد، طوری که دیگر نمی توانند همانند اعضای خانواده هسته ای اولیه به یکدیگر اعتماد کنند.
در واقع رفتارها و نگرشهایی که موجد یک رابطه رقابتی بین فامیل درجه دو است منجر به پیدایش نوعی بی اعتمادی فامیلی میشود.ظهور بی اعتمادی فامیلی سرآغاز از هم گسیختی کسب و کار خانوادگی است.
نظر به اهمیت نقش زنان در خانواده به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی در فرهنگ جامعه ما و در نتیجه اثرات غیر قابل اجتناب آنها بر فضا و عملکرد کسب و کارهای خانوادگی، بایستی برای مدیریت نقش و جایگاه آنها تمهیداتی اندیشیده شود. از جمله اینکه بنیانگذاران کسب و کار خانوادگی بایستی در هر دو فضای خانواده و کسب و کار بنای روابط را بر شفافیت و اعتماد بگذارد. اعتماد یکی از عناصر اصلی در حفظ انسجام خانوادگی است.
همچنین پیروی از اصول علمی و حرفه ای در مدیریت کسب و کار و شفاف سازی روابط کاری از بروز هرگونه ابهام و شک و گمان جلوگیری کند. حضور زنان و مردان خانواده در چنین فضایی می تواند موجب هم افزایی و در نتیجه بالا بردن بهره وری بنگاه اقتصادی و ماندگاری و تداوم آن شود.